به گزارش مشرق به نقل از ایام، محمد صادق کوشکی؛ عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتوگویی انتقادی به بررسی عملکرد صداوسیما و نسبت آن با انقلاب اسلامی پرداخته است. مطلب پیش رو متن تنظیم شدۀ این گفتوگو است که در شمارۀ ۴۵ نشریۀ فرهنگی، تحلیلی راه به چاپ رسیده است.
به گمان شما بعد از گذشت سی و یک سال از انقلاب اسلامی، تصویری که رادیو و تلویزیون، سایتهای خبری و روزنامههای کشورمان از انقلاب اسلامی نشان میدهند، چه از نظر تاریخ انقلاب و چه از نظر آرمانها و ارزشهای انقلابی، تصویری مطلوب و مناسب است یا خیر؟
یعنی با توجه به وضعیتی که رسانههای ما دارند اصلا نمیتوانم توقع آرمانی داشته باشم. حتی اینکه بتوانند راجعبه انقلاب تنها واقع بین باشند هنوز اتفاق نیفتاده است. اینکه رسانهها مثلاً صداوسیما بتواند به گفته امام (ره) مثل دانشگاه عمل کند را در حد و اندازه تواناییها و بضاعتهای صدا و سیما نمیبینم. یعنی اگر صدا وسیما بخواهد هم چنین توانایی را ندارد. صدا وسیما در این قد وقواره نیست و گنجایش هم ندارد که دانشگاه باشد. مشکل اساسی آن هم مشکل «نرمافزاری» و «فکر» است. کلیت صدا و سیما و رسانههای ما در حد و اندازهای نیستند که انقلاب را درک کرده باشند تا بتوانند منطبق بر آرمانهای انقلاب پیامشان را منعکس کنند.
اگر کسی پای رسانههای ما بنشیند، تصویر کاریکاتوری و ناقصی از انقلاب درک میکند که این انقلاب، در نظرش نه یک حادثه تاریخ ساز برای جهان بلکه یک اتفاق کوچک و ناگهانی که حتی ابعاد ملی نداشته، متصور میشود. مثلا ببینید حادثهای به نام رفتن به جام جهانی در تاریخ ورزش ما اتفاق افتاد. خوب! رسانهها حق مطلب را ادا کردند و به خوبی آن را پوشش دادند. چنین موردی درباره انقلاب رخ نداده است.
رسانه ها چه تصویری از انقلاب نشان می دهند که کاریکاتوری و غیرواقعی است؟
اگر کسی پای صدا وسیما و مطبوعات بنشیند، نمیتواند بفهمد که انقلاب چه بود؟ چه ابعادی داشت؟ چگونه خلق شد؟ اهدافش چه بود؟ موانع انقلاب شامل چه چیزهایی میشد؟ هیچ تلاشی برای بازنمایی و روشن شدن این موارد در رسانهها نشده است. خیلی ساده میگویند که در ۲۲ بهمن ۵۷ انقلاب پیروز شد. تعریفی ساده و کودکستانی. شاه، ظالم بود و امام مهربانی آمد، مردم راهپیمایی کردند و انقلاب پیروز شد. بسیاری وقتها شاعرانه میخواهند انقلاب را به قیام کاوه آهنگر تشبیه کنند. یا در حد انقلاب در یک کشور سوسیالیستی آن را پایین بیاورند. در این مورد حتی کار ساده تحقیقی هم که منجر به بازنمایی انقلاب شود نشده است. بنابراین تصویری که نسل فعلی از خلال رسانهها از انقلاب دارد، تصویر ناقصی است که فکر می کند انقلاب خیلی اتفاقی رخ داده است. در ذهن این افراد انقلاب یک حرکت افراطی و بدون بنیادهای فکری است. کما اینکه میبینیم بعضیها مطرح میکنند، انقلاب زود اتفاق افتاد و یا کاش انقلاب نمیشد تا رهبران بتوانند ساز و کارهای حکومتی آن را فراهم کنند. این اظهار نظرهای بسیار خام در فضایی اتفاق میافتد که شناختی از پدیده انقلاب و پدیدآورندگان و اهداف و موانعش وجود ندارد.
امروزه رسانه به خودش اجازه نمیدهد سراغ بسیاری از انقلابیهای قدیمی برود. سال گذشته که تلویزیون با بعضی شخصیتهای تأثیرگذار انقلاب گفتوگو کرد، انتقادهای فراوانی شد که هرکسی از دید خودش انقلاب و امام را تعریف کرده که با واقعیت تفاوت دارد. پس چگونه باید به این ابعاد پرداخت؟
صدا و سیما فکر میکند پدیدآورندگان انقلاب چهار تا شخصیت هستند. این تصور غلطی است. اگر ما انقلاب را بشناسیم میفهمیم که پدیدآورندگان انقلاب این آدمها نیستند. اینکه حضرت امام، انقلاب را پدیدهای مردمی میداند هیچ گاه منعکس نشده است و ما تنها سراغ شخصیتهایی رفتهایم که ممکن است چپ یا راست باشند. انقلاب را که این افراد ایجاد نکردند. یکی از پیامدهای بازنمایی کاریکاتوری و انعکاس ناقص و خام انقلاب در رسانهها این است که عدهای فکر میکنند امام به اضافه چند چهره سیاسی انقلاب کردهاند. در این نگاه، مردم سیاهی لشکر و پس زمینهاند. درحالی که به گفته امام، «شما بانوان قم رهبران این نهضتید»، «شما جانبازان، رهبران این نهضتید» ببینید چه قدر بین دیدگاه رسانه با امام تفاوت وجود دارد. تلویزیون میگوید رهبران این انقلاب حجت الاسلام فلانی، شیخ فلانی، دکتر فلانی و … هستند. خب طبیعی است که ما وقتی بیاییم انقلاب را مرهون دویست نفر شخصیت سیاسی بدانیم، تعداد زیادی از آنها تا الآن شهید شدند و یا فوت کردند و چهل تای باقی مانده هم بعضی هاشان منفورند، پس باید برویم سراغ چند نفر باقیمانده که چهرههای تکراریاند و آنها هم باید لطف کنند از انقلابی که کردهاند، حرف بزنند.
تلویزیون چند سالی است که مستندهایی مثل «شاخص» و «سیره عملی امام روح الله» را تولید کرده تا برای ترویج آرمانهای انقلاب اسلامی تلاشی کرده باشد، این تولیدات را چطور ارزیابی میکنید؟
این مستندها اصلا کار تلویزیون نیست و ربطی به صدا و سیما ندارد. اینها محصول تلاش، اراده و پشتکار دو سه نفر از بچههای سازمان است که به خاطر علاقه شخصیشان این کار را کردند. این دروغ بزرگی است که این مستندها را به سازمان ربط دهیم. مستندها تنها تلاشی چند نفره بوده، بدون اینکه سازمان از آنها بخواهد. حتی سازمان پیش پای آنها مانع هم ایجاد کرده است. بعد از اینکه رهبری و مردم از مستند «سیره عملی امام روح الله» تقدیر کردند، این افراد در ساخت مستندهای بعدی، کمی از همکاری سازمان استفاده کردند و نیروهایی داشتند تا به تنهایی آرشیو را بررسی نکنند.
دوره آقای لاریجانی سراغ آرشیو رفتن ممنوع و حرام بود، چرایش را کسی نمیداند. ده سال ازدست رفت. بعد از او درِ آرشیو به روی برنامهسازان باز شد ولی هیچ استفادهای از آن نشد. اگر یکی دو نفر آدمهای فعال مثل مدافعین خرمشهر نبودند که خودجوش این کار را انجام دهند، باز هم وضعیت مثل همان ده سال قبلش میماند. بعد که همه دیدند کار خوبی است، استقبال کردند. اینها ناشی از سیاستگذاریهای سازمان نبوده است. سازمان برای ساخت این مستندها هیچ برنامهای نداشته است. اینها محصول واحد مرکزی خبر بود. سازمان پنج، شش شبکۀ گردن کلفت برنامهساز دارد، آنها چه کاری انجام دادند؟ هیچ کار.
در حوزه برنامههای داستانی و سریالها چطور؟
صدا وسیما برای بزرگداشت انقلاب اسلامی هیچگاه یک برنامه منظم و مدون نداشته است. در دهه شصت، سازمان تدارک و پشتیبانی جدی از نیروهایش میکرد تا در ایام دهه فجر انقلاب بتواند به کودکان مفهوم انقلاب را بشناساند. آن سالها تلاشهایی هم صورت گرفت و برنامههای کودک دهه فجر در سالهای ابتدایی دهه شصت، جزء جذابترین برنامهها بود. اما در طول سالهای اخیر هیچ تلاشی اتفاق نیفتاده است. حتی دو دقیقه ویژه برنامه در بخش کودک ساخته نشده است. اتفاقاً این گروه سنی نیاز بیشتری دارند تا با انقلاب آشنا شوند. مهمترین کار سازمان در طول ده سال اخیر به مناسبت دهه فجر، تکرار چند بخش از سرودهای انقلابی همراه با تصاویر آرشیوی بین برنامهها بوده است. تنها تلاش صدا و سیما تولید دو سه کار نمایشی بسیار ضعیف بوده که نه تنها واقعیت انقلاب را بیان نمیکنند، بلکه تصویر مضحکی از آن پخش میکنند.
داستان مشترک همه سریالها این است؛ پسری انقلابی عاشق دختری ساواکی میشود و برعکس. بی دقتی و بیسوادی در این کارها موج میزند. مثلاً فکر کنید کارگردان برای نشان دادن چهره یک ساواکی تصویری کلیشهای با کاپشن چرم و سبیل و عینک دودی و فردی بیادب را نشان میدهد. حتی شکنجههای ساواک هم درست منعکس نشده است. در بعضی از این سریالها شرایط زندان را چنان مرفه با پیراهن سفید و تمیز نشان میدهند که بیننده احساس میکند زندانهای ساواک تحت نظر سازمان حقوق بشر بودهاند. اگر حکومت پهلوی میخواست خودش را تطهیر کند میتوانست به دو تا از این سریالهایی که دو سال پیش پخش شد، اکتفا کند که چه قدر انسانی با زندانیان برخورد می کردند! مبارزان انقلابی هم دو تا بچه هستند که کارشان نوشتن شعار روی دیوار بوده است.
ما یک سریال که اطلاعات غلط به مخاطبش ندهد، نداریم. یا سریالی که تا مدتها در ذهن بیننده باقی بماند. هنوز بعد از گذشت پنجاه سال، سریال «دلیران تنگستان» بهرغم همه ضعفهایش، دیدنی و حماسی است. سریالی که در اوایل دهه پنجاه و در دوران پهلوی ساخته شده است. ما در مورد انقلاب هنوز سریالی شبیه آن نداریم. در حالی که در فضای انقلاب، صدها برابر آنچه در تنگستان و دشتستان در مبارزه با انگلیسها گذشت، حماسه، هیجان و ابعاد انسانی وجود دارد. این تله فیلمها و سریالها آن قدر ضعیف، بیرمق و بدون جذابیت داستانی، با ضعیفترین کارگردانان و بازیگران اجرا شده که انگار فقط برای رفع تکلیف بوده است.
این مشکلات در مطبوعات و سایتهای ما هم هست. آنها هم به این نقیصه گرفتارند. ظاهراً انقلاب برایشان پدیدهای دمدستی است که ارزش پرداختن ندارد. کافی است شما حجم مباحث و برنامههای فوتبال را با حجم فیلمهایی که درباره انقلاب و جنگ بوده مقایسه کنید.
سینما در دهه شصت و پنج، شش فیلم در حال وهوای انقلاب ساخت، حتی این نمونه آثار هم تکرار نشدند. واحد تبلیغات سپاه سال ۵۹ فیلمهایی در مورد انقلاب ساخته بود که اتفاقاً جذاب هم بودند و اوایل انقلاب در مساجد پخش میشدند؛ سازمان صداوسیما حتی همت نکرده این فیلمها را جمع و پخش کند.
مشکل اساسی صداوسیما کجاست؟ آیا آدمهایی نیستند که بتوانند درست برنامهریزی و برنامهسازی کنند یا ارادهای در سطح مدیران سازمان برای پرداختن به این موضوعات وجود ندارد؟
مشکل ما فکر است. کسی که انقلاب را درک کرده باشد، با هر ابزار مشروعی تمام تلاشش را میکند تا پیام انقلاب را نشان دهد. بخش زیادی از تهیه کنندگان رسانهها چنین چیزی را درک نکردند. آنها همانطوری با انقلاب برخورد میکنند که در مورد روز درختکاری و هفته مبارزه با دخانیات برنامه میسازند.
چند جوان لبنانی که انقلاب را به درستی درک کردند فیلم مستندی مثل «روح الله» را ساختند که انعکاس جهانی پیدا کرد. جالب است که آنها نه بودجه و امکانات در خور توجهی نداشتند. یا به عنوان نمونهای دیگر، چند جوان شیعهی بحرینی به شکل مخفیانه -که پلیس بحرین دستگیرشان نکند- در زیرزمین خانه خودشان سرودی به زبان فارسی درمورد حضرت امام ساختند که شاید حماسیترین سرود درباره امام باشد. اگر این سرود را بشنوید متوجه میشوید که صدا و سیما چه ظلمی در حق امام کرده است. این جوانان بحرینی در حد ظرفیتشان، امام و انقلاب را درک کردند و به همین دلیل کارشان بازتاب داشت.
با این حساب مردم و بهویژه نسل جوان باید از چه کسی انتظار داشته باشند تا انقلاب را به آنها بشناساند؟
از رسانهها. تمام ضعفهایی که گفتیم باعث نمیشود تکلیف از رسانهها ساقط شود. رسانهها باید مدیریتشان را اصلاح کنند. در حال حاضر مدیران رسانه ملی به واسطه فقر فکری، آدمهایی مثل خودشان را جمع کردهاند. نتیجه میشود برنامهسازانی که در مورد عید نوروز و جام جهانی فوتبال سنگ تمام میگذارند، ولی در مورد انقلاب ضعیف هستند. نمیخواهم بگویم برنامهسازان سازمان انسانهای بدی هستند، بسیاری از آنها آدمهای خوبیاند اما ما صحبت از بدی و خوبی نمیکنیم. میگوییم اینها چیزی از انقلاب نمیدانند. اگر سازمان برنامهسازی را مجبور نکند شاید تعداد کمی از برنامهسازان اشارهای به دهه فجر بکنند، چه برسد که به محتوا و ماهیت دهه فجر بپردازند.
اگر موافقید کمی به عملکرد صداوسیما در حوادث بعد از انتخابات بپردازیم. رهبر انقلاب از این حوادث با عنوان آزمون بزرگ برای آحاد جامعه و بهویژه نخبگان یاد کردند. یعنی همه بهگونهای در این حوادث امتحان پس دادند. پس برای رسانه ملی هم آزمون بزرگی بود. در این زمینه نقش تلویزیون را چگونه دیدید؟
تلویزیون درمورد حوادث بعد از انتخابات این چند صفت را داشت: منفعل، گیج، متشتت و دستپاچه. سازمان در بهترین حالت رسانهای بود که اگر نهادی راهپیمایی اعلام میکرد، مردم را تشویق میکرد که به راهپیمایی بروند و بعد هم راهپیمایی را منعکس میکرد. این بهترین عملکرد سازمان بود. یا عدهای آشوبگر خرابکاری میکردند و صداوسیما به مردمی که از آشوبگران تنفر داشتند این صحنهها را نشان میداد. مخاطبان سازمان پس از انتخابات چه کسانی بودند؟ کسانی که اگر رسانه ملی این حرفها را هم نمیزد به نظام وفادار باقی میماندند. در حالیکه وظیفه سازمان آن است که در کنار نهادهای دیگر، خطرات را رصد کند و چاره اندیشی داشته باشد. رسانه باید سعی کند با پخش برنامههایی در برخورد با حرکتهای اغتشاشگرانه پیش دستی کند؛ نه اینکه اغتشاشی صورت بگیرد و سازمان بگوید اینها آدمهای بدی بودند که اغتشاش کردند.
برای نمونه کسانی که در بی بی سی فارسی کار میکنند، به کارشان معتقدند و برای برنامهسازی فکر میکنند، پس موفقند. مطمئن باشید برای تولید ده دقیقه برنامه از ده نفر کارشناس مشاور بهره میگیرند. آنها فعال و مهاجم هستند. اما صدا وسیمای ما منفعل است. تصویر میگیرد و پخش میکند و فقط میگوید چقدر شما اغتشاشگران بَد و مزدورید. یک بچه کوچک مذهبی هم میداند که پاره کردن عکس امام، آتش زدن بانک یا مسجد بد است. سازمان برای مقابله با چهارشنبه سوری نسبت به این حوادث، بهتر، پیشگیرانهتر و فعالتر عمل میکرد.
رسانه ملی میتوانست با برگزاری چند برنامه حتی در شکل مناظره حساب شده، فشار روحی و روانی معترضان به انتخابات را در حد زیادی کاهش دهد. قبل از اینکه این هیجانات در خیابان تخلیه شود باید در صدا و سیما تخلیه میشد.
فکر میکنید جز برگزاری مناظره چه کارهای دیگری میتوانست در رسانه ملی اتفاق بیفتد؟ به نظر میرسد جای چند مستند زیبا و حساب شده خالی بود.
کارهای زیادی میشد کرد. مثال خیلی ساده میزنم. مثلاً ماجرایی تحت عنوان حادثه کهریزک اتفاق افتاد که پیراهن عثمان و خوراک تبلیغاتی برای کسانی شد که میخواهند ضعفها را در بوق و کرنا کنند و آبروی جمهوریاسلامی را ببرند. اگر این حادثه اولین بار به طور مبسوط و روشن در صداوسیما مطرح میشد و روی بحث دیدگاه رهبری مانور میداد، خودش عامل جلب اعتماد مخاطبان میشد. چه ایرادی داشت به جای آنکه بگوید هیچ اتفاقی نیفتاده، دقیقاً تعداد کشتهشدگان را بیان میکرد تا بی بی سی نگوید دهها نفر کشته شدند.
حتی صدا وسیما بسیار پیشگیرانهتر میتوانست عمل کند. پیش از انتخابات دولتیها هم اشتباهات زیادی کردند. اصلاً در برنامههای سازمان هیچ اشارهای به اشتباهات احمدینژاد و دولتیها نشد. این ایرادها اعتماد خیلیها را سلب میکند. یا مدتی عدهای در صداوسیما بحث انقلاب مخملی را مطرح کردند، اما چون حنایشان نگرفت، صداوسیما هم فراموش کرد که بالاخره انقلاب مخملی بوده یا نه! بخش اعظم حرکتی مثل جنبش سبز احساسی و خالی از عقلانیت است. بسیاری از این افراد احساساتی شده، با همین حرکتهای کوچک وسادهی رسانهای دلشان خنک میشود. مثلاً همین جواد اطاعت به تلویزیون آمد و حرفهایی زد، خیالشان راحت شد. این آدمها که این همه احساسی و سادهاند، میشد زودتر از اینها دلشان را خنک کرد. رسانه خیلی قدرت دارد. فقط یک مثال ساده از قدرت رسانه بزنم. ماجرایی به اسم تحصن نمایندگان، در مجلس ششم اتفاق افتاد. قرار بود با این حرکت انقلابی در ایران اتفاق بیفتد. در یکی از برنامههای تلویزیون در حدود شش دقیقه، این حادثه با زبان قوی به طنز کشیده شد. همین برنامه باعث شد که این حرکت از هم بپاشد. یعنی فروپاشی تحصن نمایندگان مجلس ششم، مدیون یک برنامه طنز است، طوری که خود متحصنین روز بعد از این برنامه، کنایههای این طنز را علیه هم به کار میبردند. بعد دیدند خیلی مسخره شدند، پا شدند و رفتند. حرکتی که خیلی رویش حساب کرده بوند با یک برنامه ساده از بین رفت. این برنامهها و تأثیرات رسانهای در کشور ما آن قدر کم است که در ذهن میماند.
با چند ماه تأخیر نسبت به وقایع انتخابات، برنامهای از شبکه سه سیما به نام «روبه فردا» پخش شد که به صورت مناظرهای انجام میشد. این برنامه در ایام دههی فجر به «دیروز، امروز، فردا» تبدیل شد و شما هم بخشی از اجرای برنامه را برعهده داشتید. آیا این برنامه هم حاصل سیاستگذاری و برنامهریزی سازمان – حالا با چند ماه تاخیر- نبود یا فکر عدهای محدود بود؟
سازمان صدا و سیمای فعلی جز برای فکر کردن به نوروز و فوتبال، قدرت عقلی ندارد. هیچ مجموعهای در سازمان نیست تا درباره این موضوعات به فکر بنشیند.
برنامه «روبه فردا» و مناظراتش، حداقل موجود بود نه حداقل ممکن. ما چون در این شورهزار سبزهای دیدیم فکر میکنیم اتفاق مهمی افتاده است. مثل شاگرد تنبلی که در درسی ۱۲ میگیرد و کلی برایش کف میزنند، چون نمرههای تک زیادی گرفته بود. دیدید که به طور خیلی اتفاقی دو مورد از مناظرهها خوب بود و در مناظره سوم برنامه از هم پاشید. البته مناظره مطلوب برگزار نشد و روکم کنی بود. ولی خب همینها هم پذیرفته شده بود. میخواهم بگویم در این زمینه کارهای کمی هم که اتفاق افتاده کار ضعیفی بوده است. اما برنامه «دیروز، امروز، فردا» قرار بود بازنمایی مستند تاریخ انقلاب باشد که تبدیل به گفتگو در مورد حوادث بعد از انتخابات شد. آن هم برنامه خوبی نبود اما باز هم آن قدر در کویر همین نسیمها خوش است که مردم ما به همان هم قانع بودند. ولی شأن مردم ما این برنامهها نیست. مستند «شاخص» کار خوبی است. میآییم بدون اینکه به مردم چیزی بگوییم به آنها نشان میدهیم که امام خمینی چه چیزهایی گفته است. بدون اینکه هیچگونه اظهارنظر و تحلیلی ارائه دهیم. مخاطبش خودش متوجه میشود که راه درست کدام است. اگر در این برنامه کسی میآوردند تا حرفهای امام را تحلیل کند، این برنامه خراب میشد. لازم نیست به مردم تحلیل ارائه بدهیم. سازمان چون خودش را بالاتر از مخاطبان میبیند، تحلیل میکند، تحلیلهایی که بر باد استوار است.
در «دیروز، امروز، فردا» اتفاق خاص دیگری که افتاد و باعث جلب مخاطب شد، حضور افرادی مثل سعید قاسمی بود که تا به حال تلویزیون آنها را تحریم کرده بود. سخنان این افراد چه ویژگیهایی داشت که مخاطبان علاقهمند شدند و درخواست تکرار چندین باره برنامهها را داشتند؟
جذابترین بخش برنامه سعید قاسمی چه بود؟ بخش روخوانی پیام امام. این نشان میدهد که صداوسیما تا به حال چقدر در آفساید بوده است که آقایی بیاید حتی در جذابترین بخش حرفهایش، از صحبتهای امام و رهبری روخوانی کند. تندترین حرفش، این روخوانیها بود. اینها آن قدر کم بوده که هرکس با زبان الکن هم میگفت برنامهاش جذاب میشد. مخاطب امروز تشنه شنیدن چنین سخنانی است.
با این وضعیت به گمان شما چه باید کرد؟ رسانه ملی چه کاری می تواند انجام دهد تا رسالت واقعی اش را انجام دهد؟
خداوند سفارش میکند که امانتها را به اهلش بسپاریم. کار را به کاردان بسپار. بازنمایی انقلاب و ارزشها و آرمانهایش از کسانی برمیآید که انقلاب را درک کرده باشند. کسانی که وظیفه شرعی خود میدانند که خدمت کنند. نسل این افراد هم در حال انقراض نیست. بله! این آدمها در حوالی ونک و جام جم و پارک وی نیستند. خیلی از مبارزانی که انقلاب مدیون آنهاست، الان در دهات دورافتاده دبیر بازنشسته هستند یا در آسایشگاه جانبازان روزگار می گذرانند. خیلیها در کمیته خرابکاری ساواک دستگیر شده و زندانی بودند و بعد هم از انقلاب چیزی نخواستند. اگر صداوسیما بتواند اینها را کشف کند برای سالها حرف دارد. خانوادههای شهدای ۱۷ شهریور و ۱۵ خرداد کجا هستند؟ امثال عزتشاهی کم نیستند. کسانی که گمنام در راهپیماییها شرکت کردند. خانوادههای قهرمانان و اسطورههای انقلاب کجایند؟ دکتر میرخانی پزشکی بود که سال ۵۷ به عنوان دانشجو تمام وقت در اختیار مجروحان بود. سراغش نرفتیم اما خانوادهاش که هستند. آیا خاطره زندگی خانم دباغ یا طاهره سجادی ارزش ساختن فیلم نداشت؟ آن قدر کارهای جذاب درام در قالب انیمیشن برای بچهها، اکشنِ واقعی برای نوجوانان و عشقی واقعی برای جوانها وجود دارد. اصلاً در مورد انقلاب لازم به قصه سازی نیست. انقلاب داستانهای انسان سازی فراوانی دارد.